چكيده :
ناهماهنگي ميان والدين و فرزندان بزرگترين مشكل در روابط انسان هاست. بيشترين اختلافهاي والدين و فرزندان در دوره نوجواني فرزند پيش ميآيد. ورود به دوره نوجواني علاوه بر خانواده، فرد را با مشكلات فراواني دست به گريبان ميكند. در وضعيتي كه والدين، نوجوانان را ناسازگار ميپندارند و نوجوانان هم رفتار والدين خود را قبول ندارند، امكان وقوع بسياري از حوادث ناگوار براي نوجوان وجود دارد. نوجوان با رسيدن به سن بلوغ و بحران هويت، رفتاري ناسازگار از خود نشان ميدهد؛ هدف از انجام اين تحقيق، شناسايي و رتبهبندي عوامل مؤثر بر ناسازگاري نوجوانان با خانواده ميباشد. روش اين پژوهش كه مبتني بر پارادايم تفسيري است، از منظر هدف كاربردي است و رويكرد قياسي را دنبال ميكند، ماهيت اكتشاف-تحليلي داشته و به شكل يك تحقيق آميخته (كيفي/كمي) از جامعه آماري شامل اساتيد و خبرگان دانشگاهي و روانشناسان متخصص نواجوانان و نمونهگيري به روش هدفمند استفاده كرده است. جهت دستيابي به هدف اصلي پژوهش، دو گام در نظر گرفته شده است. گام اول تحقيق به شناسايي عوامل تأثيرگذار بر ناسازگاري نوجوانان با خانواده از طريق بررسي مقالات منتشر شده در سطح ملي و بينالمللي و به روش تحليل محتوا با نرم افزار NVIVO پرداخته و در نهايت 16 عامل در قالب 3 بعد شناسايي شد. گام دوم تحقيق به شناسايي عوامل نهايي تأثيرگذار بر ناسازگاري نوجوانان با خانواده و رتبهبندي آنها پرداخت. اين گام در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول جهت تاييد عوامل مستخرج از مقالات با تاكيد بر محيط ايران با روش دلفي و نرم افزار EXCEL شامل 15 عامل در قالب 3 بعد اصلي تاييد شد. مرحله دوم به رتبهبندي عوامل با روش تحليل سلسله مراتبي AHP مرتبط بود. نتايج در اين بخش نشان داد تفكر دوقطبي كه به بعد شناختي تعلق دارد داراي بيشترين اهميت و عامل مقايسه با ديگران و امكاناتشان كه آن هم به بعد شناختي تعلق دارد داراي كمترين اهميت ميباشد.